عرشیاعرشیا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

عرشیا پسرکم همه دنیای من

عشق

سلام پسرکم امروز هوایی شدم بیام برات بنویسم عشقم خوبی ایشالا نمیدونم هم این حسو دارم که زود ببینمت هم میگه ای وای یکی یکی این روزای قشنگ دارن میان و میرن روزای بودن تو بامن لگد زدنات وای خیلی قشنگن ولی روزماری میکنم برای دیدنت لمس کردنت و بوییدنت گلم ایشالا سالم بیای تو بغل مامانی و یه پسر صالح باشی براش   می گن با هرکی دوست بشی شکل و فرم اونو می گیری فکرشو بکن… اگه با خدا دوست بشی ، چه زیبا شکل می گیری . . .   ...
12 خرداد 1393

سیسمونی

و اما مامانی دیگه کم کم سیسمونیتو خریدیم و خیلی خوشمل شده قرمز سفید مشکی شد دیگه میخوام  عکساشو بزارم برات ایشالا به سلامتی بیای از تک تکشون استفاده کنی البته اگه من و بابایی بزاریم وسایلت سالم بمونه  وقتی میچیدیم خودمون کلی بازی کردیم  
11 خرداد 1393

دلتنگیییییییییییییییییییییی

سلام پسرکم میدونم خیلی وقته نیومدم برات بنویسم خیلی دلم تنگ شده بود وقت نشده بود بیام ولی دیگه باید از این به بعد تند تند بیام برات بنویسم چون اومدنت نزدیک شده اره مامان الان که دارم برات مینویسم تقریبا اواسط هفت ماهگی هستم و تو پسر گلم حدودای دو ماه نیم دیگه ایشالا پیشمی نمیدونی چقد دوست دارم ببینمت دلم پر پر یزنه برا دیدنت ولی ایشالا سالم و به موقع تشریفی بیاری به خونه خودت پسرکم چند وقتیه که برام تکونای خوشگل میخوری وای عاشق این تکون خوردناتم یه جوری باحالی میجنبی و برا خودت حال میکنی منم برا خودم میخندم بابایی میگه چیه میخندی برا خودت میگم نمیتونی حس کنی چه خبره الان تو شکم من اینقد قشنگ شکمم تکون میخوره...
11 خرداد 1393

سونو سه بعدی

رفتم سونو سه بعدی برا سلامت بودنت مشخص شد تو میشی گل پسرم یا دخترکم اره عزیزم تو پسر گلم شدی الهی دورت بگردم فقط مهم بود سالم اشی که خدا رو شکر همه چیز خوب بود اره قرار شد اسمتو بزاریم عرشیا امیدوارم خوشت بیاد   قربونت برم که دستتو با انگشت اشارت کرده بودی طرف من عزیزم ایشالا بشی مرد و کنار مامان وبابا باشی یه دونه من امیدوارم بتونم صالح تربیتت کنم یه مرد ازت بسازم همه بهت افتخار کنند ایشالا ایشالا سالم بیای تو دلم تو سونو گفت 3 شهریور 93 دیگه پیش مایی میگم اگه 1 شهریور بشی میشی هم تولد بابایی منم راحت برا هر دوتون تولد میگیرم چه باحال   بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس...
23 فروردين 1393

معجزه الهی همون لطف الهی و دوباره بخشیدن تو به ما

سلام  یه دونه من چند وقت نتونستم اینجا رو آپ کنم یه اتفاقی افتاد که تو دوباره بخشیده شدی به ما و وجود تو باعث دوباه برگشتن من به این دنیا و پیش بابایی اره مامانی تصادف کرد حالا بماند جزئیاتش ولی جراحی شدم تو دوماه و نیم بودی طحال منو در اوردن گفتن تو نمیمونی پیش ما ولی در عین ناباوری موندی اره خدا نهایت لطفش رو نشونمون داد ولی خیلی اذیت شدم خدا روشکر که گذشت ...
23 فروردين 1393

حس شادی دوباره با دوستام برا تو عزیز دلم

میدونی خوشگلم امروز روز امامت آقا امام زمان و من دلم خواست یه موسیقی شاد بزارم سرکارم الان که دارم برات مینویسم با خاله های سرکار خاله نجی و خاله مهی ( نجمه و مهناز ) برات ذوق کردیم یه آهنگ گذاشتیم انگار برا تو میگه یه تیکه هایی ازش رو مینویسم برات نازنینم دوردونه من تو که اومدی تو زندگی من ............ زندگیم شبیه قصه ها شده دیگه هیچ دردی ندارم تو دلم ........ همه چی دوباره روبراه شده تو که اومدی تو زندگی من ...........رنگ خوشبختی گرفته زندگیم دیگه دلواپس فردا نمیشم .............حس و حالم شده مثل بچگیم منو مدیون خودت کردی که عشق من شدی ...................شدی همدم م عزیز مهربونم شدی منو مدیون خود...
21 دی 1392

خبر خبر خبر

اره مامانی وجودتو نتونستم علی رغم میل بابایی که میخواست از صدای قلبت مطمئن بشه از کسی پنهون کنم خواستم به نزدیکترنی کسام بگم یه راز باشه ولی یوهو بر ملا شد اول به مامان جونت یعنی مامانی خودم گفتم  داشت گریه میکرد اینقد قربون صدقه رفت آقاجون هم فهمید رفت تو فکر سیسمونی آخی باید برات کلی خرید کنی طفلک و اما بعد از ازمایش که برگشتم به عمه اس دادم نمیدونی چقدر خوشحال شد کلی برات ذوق کرد برات یه پیام خوشگل همداد شکفتن نو گل زیبا در دشتی از یاس های مهربانی با نجوی سیمین آبشاران تهنیت باد با آرزوی روشن ترین فردا برای وجود نازنینش   خلاصه  یکی یکی همه فهمیدن و خیلی خوشحال شدن برا ...
11 دی 1392

آزمایش خون

اره و اما کی رفتم آزمایش چهارم دی ماه یعنی چهارشنبه و سه روز بعد بیبی چک رفتم آزمایش خون دادم گفت عصر جوابش حاضره میخواستم بدون عدد بتام چند میشه عصر با کلی اضطراب و ذوق رفتم و بله ترکونده بود عددش 2610 بود باورم نمیشد و این بود که دیگه وجودت رو  به همه ثابت کردی گلم از خدا خالصانه میخوام سالم و صالح بیای تو بغلم و اصلا مهم نیست دخملی یا پسمل منتظرم عید ببینم جی میشه وروجک تا شروع کنم برات دنیات رو آماده کنم بعضی وقتا دلم میگیره به دنیای خیلی سختی پا میزاری ولی با هم من و تو و بابایی با مشکلات میجنگیم وجود تو کنارم  خیلی برام مهمه گلم عزیزم مامانم     ...
11 دی 1392

لطف بی نهایت خدای مهربان

آفرین ها بر تو بادا ای خدا / ناگهان کردی مرا از غم جدا گر سر هر موی من گردد زبان / شکر های تو نیاید در بیان تو در جان منی من غم ندارم / تو ایمان منی من کم ندارم . . . اری خدای بزرگ نهایت لطفش را سرشار وجود حقیرم  کرد خدایا نهایت لطفت را شکرگذارم  که بی منت میبخشی   نی نی کوچلو من مامانی روز یکم دی ماه 92 متوجه شدم تو دلمی پیش منی البته قبلش حدس میزدم ولی باورم نمیشد وقتی بیبی مثبت شد دستام میلرزید شوکه شده بودم خداجون دوست دارم از الان لحظه شماری میکنم تو بیای پیشم ...
11 دی 1392

محمد طاها در سه ماهگی با یه عکس شکاری

این پسملیه بلا که تو پست قبلی دیدید الان شده این آخی عمه بخند همیشه بخند فقط مواظب باش این خنده هات کار میده دستتا یوهویی یه لقمه چپت کردم هاهاهاها این عکسشو یوهویی ازش گرفتم ببین چه بلایی شد قلبون بشم من ...
16 بهمن 1391